برکه خان
بِرْکهخان (د 665ق/1267م)، پسرجوجی، نوادۀ چنگیز و فرمانروای اردوی زرین، نام وی در منابع عربی و فارسی و ترکی به صورت برکا، برکای و بور که نیز ضبط شده، و در اصل مغولی شدۀ واژۀ ترکی بَرْک به معنای سخت و استوار (کلاوسن، 361-362). وی در منابع اسلامی ابوالمعالی ناصرالدین (رمزی، 1/404)، جلالالدین ابراهیم (منهاج، 2/218) و ولی سلطان (فصیح، 1 (2)/334-335) لقب یافته است.
اگر فرمانروایی تحقق نیافتۀ سَرتاق، و حکمرانیِ کوتاه مدت اولاقچی (اُلاغچی، اُلائوچی) پسران باتو را نادیده بگیریم، وی دومین خان پس از پایان جنگ و ستیز قوبیلای و اَریغ بود که پسران مُنْگْکه قاآن، نخستین فرمانروای مستقل اردوی زرین بود.
برکه خان یکی از نخستین کسان از میان مغولان و نخستین کس از میان فرزندان چنگیز خان است که به اسلام تشرف یافت و به پاسداری از اسلام و مسلمانان برخاست و سبب توقف کشورگشایی مغولان در غرب جهان اسلام گردید.
باتوجه به سن او هنگام ملاقات با سفیران بیبرس و تاریخ مرگش در 665ق (ﻧﻜ : یونینی، 2/365؛ ذهبی، العبر، 3/312؛ ابنتغری بردی، 7/222؛ ابنعماد، 5/317)، میبایست در حدود سال 605 یا 606ق/1208 یا 1209م زاده شده باشد. آگاهی از زندگانی او بیش از فرمانرواییش اندک است. میدانیم که در 626ق/ 1229م همراه باتوخان و دیگر برادران در قوریلتای اوگِدَی قاآن (جوینی، 1/144-147؛ رشیدالدین، 1/635)، و در 634ق/1237م همراه با برادران و دیگر شاهزادگان و سرداران در جنگ و فتح سرزمینهای غربی بوقشی (= مُکشا، ایالتی از مُردین) و بُرتاس، و در 643ق/1245م در قوریلتای گیوک خان، و در 649ق/1251م در قوریلتای منگکه قاآن حضور داشته است (جوینی، 1/205، 3/22، 30؛ رشیدالدین، 2/668، 736، 805، ترجمه، 59).
باتو، معروف به صایین خان که به سبب بیماری در اجلاس منگکه قاآن حاضر نبود، در 650ق/1252م درگذشت (رشیدالدین، 1/726؛ عینی، 1/76) و هنگام مرگ او شاهزادگان اردوی زرین هنوز نزد منگکه قاآن بودند. قاآن سرتاق پسرباتورا به جانشینی وی برگزید، اما او در راه بازگشت درگذشت و به قولی به فرمان منگکه مقتول شد (رشیدالدین، 1/737؛ رمزی، 1/402، به نقل از منجمباشی، نیز 403؛ ﻧﻜ : منهاج، همانجا؛ ابن خلدون، 5(5)/1134، که بیاساس قتل سرتاق را به دست برکه دانسته است) و اولاقچی فرزند دیگر باتو به فرمانروایی اردوی زرین برگزیده شد، اما او نیز به زودی درگذشت (رشیدالدین، 1/736-737) و برکهخان در 652ق به فرمانروایی اردوی زرین نشست (همو، 1/738؛ فصیح، 2/322؛ عینی، 1/90؛ نویری، 27/358). گروش برکه خان به اسلام نقطۀ عطفی در دورۀ فرمانروایی فرزندان چنگیزخان، در تاریخ روزگار او و تاریخ اسلام بهشمار میآید. مسلمانی برکه و دشمنیش با ایلخانان ایران بدان سبب و به علتهای دیگر که انگیزهای برای آغاز ستیز میان دو شاخه از خاندان چنگیز شد، موجب گردید تا از تمرکز فشار ایلخانان بر شام و مصر، و خانان اردوی زرینبر روپای شرقی به شدت کاسته شود و در نتیجه، کشورگشایی آنان در غرب جهان اسلام، و پیشرفت اینان در اروپا متقف، و برای همیشه منتفی گردد.
گزارش منابع دربارۀ چگونگی و زمان تشریف برکه خان به اسلام متشتت است؛ گفتهاند که برکه به خواست جوجی خان از آغاز تولد به دایهای مسلمان سپرده شد و مسلمانی برآمد و قرآن آموخت. وی در 631ق/1234م کوشید تا با شمس الدین اِلْتتمش از سلاطین مملوک دهلی رابطه برقرار کند (منهاج، 2/150، 213-214). او به دربار خلیفۀ عباسی نیز سفیر فرستاد و دو بار تشریف دارالخلافه پوشید؛ از مسلمانان سمرقند در برابر مسیحیان آن شهر که به حمایت امیر ترسای مغولی مستظهر بودند، پشتیبانب کرد و همواره با مفسران، محدثان و فقیهان همنشین بود و کتابخانۀ بزرگی داشت و در سپاه کسی خمر نمی-خورد و در مسلمانی «به غایت صلب و با حمیت» بود (همو، 2/214-216).
غیر از جوزجانی بیشتر مؤلفان برآنند که وی به دست سیفالدین باخرزی عارف و صوفی نامی، با یکی از شاگردان او به دین اسلام تشرف یافته است. ذهبی اسلامآوردن او را به سال 640 و اندی در بخارا و در حضور باخرزی همراه با گروهی از سردارانش دانسته است (ﻧﻜ : رمزی، 1/404-405؛ قس: عینی، 1/91). به نوشتۀ ابوالغازی، برکه در دورۀ فرمانروایی، به راهنمایی دو بازرگان بخارایی به دین اسلام تشرف یافت (ص 172-173). برخی نیز آوردهاند که برکه خان در بازگشت از قوریلتای منگگه قاآن (648ق/1250م) به ارشاد باخرزی که وی را به برنامهنویس با خلیفه و بیعت و دوستی او ترغیب کرد، اسلام آورد (ﻧﻜ : رمزی، همانجا)؛ اما میدانیم که در قوریلتای منگگه قاآن مسلمانی برک آشکار و مشهور بود و به پاس خاطر او در آن جشن خوراک میهمانان از گوشت گاو و گوسفندی که به «طریق مشروع» ذبح شده بود، فراهم میآمد (رشیدالدین، 2/830). بنابراین، باید او در آغاز جوانی و دستکم در سالهای نخست دهۀ 640ق به اسلام گرویده باشد. به نوشتۀ بیشتر تاریخ نویسان او در مسلمانی ثابت قدم بود و زنان و کسان سرداران خود را به اسلام خواند و در قلمرو خویش مدرسه و مسجدها ساخت. مسجد سیّار (یا چادر ـ مسجد)نیز از ابتکارات او بوده است. او عالمان و فقیهان را بزرگ میداشت. شیخ نجمالدین اوالرجا مختار بن محمود زاهدی صاحب کتاب القنیه، رسالهای در اعتقاد تألیف، و به او اهدا کرد و آن را رسالة الناصریه نامید (رمزی، 1/407-410).
اشارۀ بارتولد به استناد گزارشهای سفیران مصر دربار برکه خان مبنی بر اینکه آداب و رسوم بتپرستانه همسان مغولستان در دربار برکه خان رواج داشته است (ﻧﻜ : EI2, I/1188)، استنباط نادرستی است؛ چه، منع شستن جامه در دربار خان، آیینی بتپرستانه نیست و در آیین شمسی و باور داشتهای مغولان (که نمیتوان آن را بتپرستی تلقی کرد) شستن جامه هیچگونه منعی نداشته، بلکه تنها آب تنی و افکندن جامۀ شسته شده در فضای باز و زیرآسمان (به تصور وقوع رعد وبرق بر اثر آن) منع میشده است (جوینی، 1/162؛ رشیدالدین، 1/685).
درگیری برکه خان در اروپای شرقی اندک و کماهمیت بود و خود وی مستقیماً در آن لشکرکشیها شرکت نجست. او در 654ق/ 1256م ناچار شد شورش دانیل دوک گالیسی را با شتاب سرکوب کند. دانیل از آن حمله جان به در برد و به لهستان و مجارستان گریخت. سپس گروهی از سپاهیان او بر لیتوانی و لهستان استیلا یافتند و چند دژ را تصرف و تخریب کردند. بولِسْلاس پنجم، معروف به عفیف دوک لهستان گریخت. 3سال بعد در 655ق مردم شهرهای روس مأموران وصول مالیات برکه را کشتند و شوریدند، اما به زودی شورش شهرهای نُوگُرُد، سوزدال و روستوف سرکوب شد («دائرةالمعارف...»، GSE, III/195; V/506). اگرچه برعکس جغتای («تاریخ...»، I/190) و اوگدی (رشیدالدین، 1/709)، تولوی از نظر نسب برجوجی طعنه نمیزد و میان بزرگترین و کوچکترین پسران چنگیز خان، و نیز در میان فرزندان آنان وداد کامل برقرار بود (همو، 1/735)، اما پس از مرگ باتو (650ق/ 1252م) و منگگه قاآن (655ق/1257م) ان دوستی و همآهنگی فرو پاشید و فرزندان جوحی و تولوی به دشمنی با یکدیگر برخاستند (همو، 1/738).
در ستیز میان پسران منگگه قاآن (قوییلای و اریغ بوکه) ــ برخلاف نظر رشیدالدین فضلالله (2/880) ــ برکه جانب اریغ بوکه را گرفت و او را خان بزرگ شناخت و به نام او سکه زد (اشپولر، 66، حاشیه)، اما قوییلای پیروز شد و این جانب گیری مادۀ اولیۀ دشمنی میان دو خاندان گردید. از آن پس نیز موجبات دیگری پدید آمد که باعث ستیز در میان برکه خان و هلاکو شد؛ از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: ناخشنودی برکهخان از کشتن خلیفه و قتل عام مسلمانان به دست هلاکو، خودداری هلاکو از پرداخت سهم مرسوم اردوی زرین از غنایم جنگی و قتل یکی از شاهزادگان اردوی زرین به اتهام جادوگری و مسمومشدن دیگری به دست هلاکو. افزون بر آن، برکه خان اران و آذربایجان را جزو قلمرو اردوی زرین میدانست که ایلخان ایران آن سرزمینها را در تصرف داشت (رشیدالدین، 1/738-739؛ عینی 1/278). همچنین در گزارشی آمده است که برکه در 660ق سفیرانی برای وصول سهم اردوی زرین از غنایم نزد هلاکو گسیل کرد و او آنان را کشت (رمزی، 1/419-420، به نقل از ابنشداد). این دشمنیها منجر به دو جنگ در زمان حیات برکهخان با هلاکو و جانشین او اَباقا خان شد. جنگِ نخست در 660ق/1262م آغاز شد و در 661ق خاتمه یافت. ابتدا برکه خان شاهزاده نوقای را با 30هزار تن به سوی ایران فرستاد، او از دربند گذشت و به مقابل شروان رسید، ولی شکست خورد و بازگشت. اباقاخان پسر هلاکو به تعقیب هزیمتیان پرداخت و از رو تِرک که یخ بسته بود، گذشت، اما یکباره در آن سوی با مقاومت سرسختانۀ سپاه برکه روبهرو شد و شکست خورد و سپاه وی با شتاب عقبنشینی کرد و هنگام بازگشت یکباره یخ رود ترک شکست و گروه بسیاری از سپاهیان شکست خورده در آب غرق شدند (رشیدالدین، 2/1044-1046). هلاکوخان براثر این شکست و شکست سپاهیانش در عین جالوت از سلطان مملوکی مصر به سختی افسرده و آزردهخاطر شد و در دو سال باقیماندۀ زندگی نتوانست هیچ یک از این دو شکست را جبران کند (همو، 1/739، 2/1046، 1050-1051).
رشیدالدین فضلالله در دو جای مختلف اثر خویش دو تاریخ متفاوت برای جنگ دوم برکه و این-بار با اباقاخان ذکر کرده، و در جایی آن را در 663ق(2/1062)، و در جای دیگر در 665ق (1/739) دانسته است و چون این جنگ با درگذشت برکهخان همزمان بوده، در اکثر منابع 665ق تأیید شده است (ﻧﻜ : ذهبی، دول...، 2/128؛ یونینی، 2/365؛ ابنورودی، 2/313؛ ابنعماد، 5/317؛ ابنتغریبردی، 7/222، 224؛ صفدی، 10/118؛ ابنشاکر، 20/350). در این جنگ نخست سپاه ایلخان به آن سوی رود کُر نفوذ کرد و نزدیک آقسو دو سپاه درگی شدند. به روایت سیفی هروی، ملک شمس الدین کرت نیز همراه سپاه ایلخان بود و مردانه میجنگید (ص 290). نخست سپاه اردوی زرین دچار آشفتگی شد و روی به هزیمت نهاد، اما خبر رسیدن برکه خان با 300هزار سوار نتیجۀ جنگ را دیگرگون ساخت. سپاه ایلخان به این سوی کر عقبنشینی کرد و هنگام عقبنشینی پلها را برید. برکه که نتوانست از رود بگذرد، رو به سوی تفلیس نهاد تا شاید در آنجا پل یا گذاری برای گذر از رود بیاید؛ اما در راه بیمار شد و مرد و سپاهیان او بدون حصول نتیجهای به سرای (سرای جدید، ساختۀ برکهخان) بازگشتند (رشیدالدین، 2/1062).
پیش از آن، ملک ظاهر بیبرس چون در 658ق/1260م به سلطنت مصر رسید، کوشید تا از اختلاف میان برکهخان و ایلخانان سود برد. گمان میرود که نخستین ارتباط میان آنان به واسطۀ بازرگانان و شاید در 658ق برقرار شده باشد (رمزی، 1/431). اما از 660ق نامهنویسی و فرستادن سفیر بین بیبرس و برکه خان در منابع ثبت شده است. اگرچه لشکرکشی همزمان آنان به قلمرو ایلخان ایران هرگز تحقق نیافت، اما هر دو آنان به قلمرو ایلخان ایران هرگز تحقق نیافت، اما هر دو آنان در این اندیشه بودند و مکاتبشان پیوسته پیرامون هماهنگی و همکاری در آن باره بود. نخستین سفیران بیبرس در محرم 661 به سرکردگی فقیه مجدالدین و امیر سیفالدین کسریک که از جمداران (جامه داران) خوارزمشاه زباندان و بومشناس بود، گسیل گردیدند؛ و نخستین سفیران برکه به سرپرستی امیر جلال الدین ابن قاضی و شیخ نورالدین یا عزالدین ترکمان در رجب همان سال به مصر رسیدند (مقریزی، 1(2)/475-479، 495). این سفارشات متقابل در سالهای بعد نیز ادامه یافت (همو، 1(2)/497، 501، 511؛ عینی، 1/360-361؛ ابنکثیر، 13/242؛ نویری، 27/360). رسولان بیبرس در یکی از سفارتها هدایای گوناگون و بیشماری و از جمله مصحف شریفی به خط عثمان ابن عفان برای برکه خان بردند (همانجا؛ عینی، 1/361-362). اطلاعاتی که از شکل و هیأت ظاهری برکهخان در دست است، از سوی همین سفیران بیبرس ابراز شده است (زیاده، 1(2)/515؛ رمزی، 1/439؛ IA, II/554).
پس ازبرکهخان هم اگرچه جانشینان بلافصل وی خود مسلمان نبودند، اما همچنان دوستی با مملوکان مصر و پاسدارای از مسلمانان و دشمنی با ایلخانان یرانی را ادامه دادند و با گرایش فرمانروایان بعدی به اسلام، سرزمینهای اردوی زرین از مراکز مهم فرهنگ اسلامی گردید.
مآخذ
ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن شاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، به کوشش فیصل سامر و نبیله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1400ق/ 1980م؛ ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1351ق/1931م؛ ابن کثیر، البدایة، ابن وردی، عمر، تتمة المختصر فی اخبار البشر، به کوشش احمد رفعت بدراوی، بیروت، 1389ق/1970م؛ ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترک، به کوشش دمزون ، سن پترزبورگ، 1871م؛ اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجۀ محمودمیرآفتاب، تهران، 1351ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمدقزوینی، لیدن، 1329-1355ق/1911-1937م؛ ذهبی، محمد، دول الاسلام، حیدرآباد دکن، 1365ق؛ همو، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405ق/ 1985م؛ رشیدالدین فضّل الله، جامعالتواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛ رمزی، محمد، تلفیق الاخبار و تلقیح الآثار، اُرنبورگ، 1908م؛ زیاده، محمد مصطفى، حاشیه بر السلوک (ﻧﻜ : ﻫﻤ، مقریزی)؛ سیفی هروی، سیف، تاریخ نامۀ هرات، به کوشش محمدزبیر صدیقی، کلکته، 1362ق/1943م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، ویسبادن، 1400ق/1980م؛ عینی، محمود، عقدالجمان، به کوشش محمد محمد امین، قاهره، 1407ق/1987م؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛ مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش محمد مصطفى زیاده، قاهره، 1376ق/1957م؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، 1343ش؛ نویری، احمد، نهایةالارب، به کوشش سعیدعاشور، قاهره، 1405ق/1985م؛ یونینی، موسى، ذیل مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، 1375ق/1955م؛ نیز: